معنی وقتی او بیاید

حل جدول

وقتی او بیاید

اثری از سید مهدی شجاعی

لغت نامه دهخدا

وقتی

وقتی. [وَ تی ی] (ع ص نسبی) منسوب به وقت. در برابر عددی: عادت وقتی (وقتیه).

وقتی. [وَ] (ق) هنگامی. زمانی. (ناظم الاطباء): اگر شمارا وقتی به طرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد... (سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 11 از فرهنگ فارسی معین).
- وقتی که، هنگامی که.
- تا وقتی که، تا زمانی که. مادام که. (ناظم الاطباء).


او

او. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده. (آنندراج) (هفت قلزم). کلمه ٔ اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. (از ناظم الاطباء). سوم شخص مفرد غائب (در حالت فاعلی و مضاف الیه بودن و در حالت مفعولی):
چون از آن روز برنیندیشی
که بریده شود در او انساب
وندر او بر گناهکار به عدل
قطره ناید مگر بلا ز سحاب.
ناصرخسرو.

او. [اَ و] (ع حرف) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب. (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائه الف او یزیدون: (قرآن /37 148). || بمعنی الی و الا (حرف استثناء). || گاه بطور شرطی استعمال شود. || گاه برای تبعیض و گاه به معنی بل. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

وقتی

در تازی نیامده هنگامی زمانی تومی هنگامی زمانی:. . . . . اگر شمارا وقتی بطرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد. یا وقتی که. هنگامی که. یا تا وقتی که. تا زمانی که.


وقتی که

هنگامی که

فرهنگ معین

وقتی

(وَ) [ع - فا.] (ق.) هنگامی، زمانی.

فارسی به ایتالیایی

وقتی

quando

ترکی به فارسی

او

او 2- آن

او

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

وقتی که

هنگامیکه

فارسی به عربی

کلمات بیگانه به فارسی

وقتی که

هنگامیکه

عربی به فارسی

او

یا , یا اینکه , یا انکه , خواه , چه

معادل ابجد

وقتی او بیاید

550

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری